جدول جو
جدول جو

معنی ترک اسل - جستجوی لغت در جدول جو

ترک اسل
آبگیری در شبه جزیره ی میان کاله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکاسل
تصویر تکاسل
کسل شدن، سستی و کاهلی کردن، سستی، تنبلی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ثَ ثُ)
کاهلی نمودن بی کاهلی. (زوزنی) (از اقرب الموارد). خود را کاهل و سست نمودن. (غیاث اللغات). خود را کاهل نمودن. (آنندراج) : معاذیر نامقبول در میان نهاد وراه تقاعد و تکاسل پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341). اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند هرآینه در معرض خطاب آیند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ بِ)
بیکدیگر پیغام و رسول فرستادن. (زوزنی). همدیگر نامه فرستادن و جز آن، یقال تراسلوا، اذ ارسل بعضهم الی بعض. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). همدیگر فرستادن نامه و جز آن. (آنندراج) : تراسل القوم، ارسل بعضهم الی بعض و فعل مثلما یفعل الاّخر علی وجه التتابع. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراسل
تصویر تراسل
نامه فرستادن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاسل
تصویر تکاسل
کاهلی نمودن، سست نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاسل
تصویر تکاسل
((تَ سُ))
کاهلی نمودن، خود را به کسالت زدن
فرهنگ فارسی معین
تن آسایی، تن پروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی
متضاد: تلاش، جدیت، جهد، کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن
متضاد: جهد کردن، کوشیدن، کسل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد